فرازهایی از زندگانی

« یک نفر را مثل آقای خامنه ای پیدا بكنید كه متعهد به اسلام باشد و خدمتگذار، و بنای قلبی اش بر این باشد كه به این ملت خدمت كند، پیدا نمی كنـید، ایشان را من سالهای طولانی می شناسم. «امام خمینی قدس سره» ....................... از همان زمان رهبری را در آقای خامنه ای می دیدم؛چرا که ایشان ذخیره الهی برای بعد از امام بوده است. باید او را در اهدافش یاری کنیم. باید توجّه داشته باشیم که مخالفت با ولایت فقیه کار ساده ای نیست. «آیت الله العظمی بهاءالدینی» ....................... به نظر من ایشان یک فقیه و یک مجتهد است. کسی که در سالهای طولانی در جهان سیاست استادی چون امام امّت داشته است و خودش نیز دارای استعدادسرشار است. چنین فردی دارای مقامات بلندی از درک سیاسی است. «آیت الله العظمی فاضل لنکرانی»

آیت الله سید علی حسینی خامنه ای


  • نسب ایشان به حضرت سلطان سید محمد که از سادات حسینی می باشند و با چهار واسطه فرزند امام سجاد علیه السلام هستند می رسد . سلطان سید محمد به دلیل ظلم و جور عباسیان به مناطق مرکزی ایران و تفرش ، آشتیان و فراهان می آیند و از سوی مردم آن مناطق مورد استقبال قرار می گیرند ولی مأموران عباسی در تفرش ایشان را دستگیر و شهید می کنند و هم اکنون مزار ایشان در میقان اراک قرار دارد . سید محمد فرزند سید محمدتقی ، فرزند سید میرزا علی ، فرزند سید میرزا اکبر ، فرزند سید فخرالدین از شجره مبارک حضرت سلطان سید محمد است که از تفرش به آذربایجان مسافرت می کنند و در شهر خامنه – ۸۰ کیلومتری شمال غربی تبریز – ساکن می شود . بعد از وی سید حسین ، فرزند سید محمد در خامنه مشغول هدایت و ارشاد مردم می گردد و البته به نجف اشرف سفر می کند و در آنجا به درس و بحث اشتغال می ورزد . ایشان جد حاج سید علی خامنه ای هستند .

  • سید جواد فرزند سید حسین و پدر مقام معظم رهبری – که با شهرت خامنه ای شناخته می شود – در نجف اشرف در خانواده ای روحانی ، در سال ۱۲۷۳ شمسی متولد شد . در سه سالگی همراه پدر به تبریز می آیند و در محله " خیابان " سکنی برمی گزینند . وی در نوجوانی شاهد ماجراهای مشروطیت بود ، مخصوصا اینکه شوهر خواهرش " شیخ محمد خیابانی " رهبری بخش بزرگی از جریان مشروطه خواهی را در شمال غرب ایران رهبری می کرد و بطور بدیهی تمام خانواده را درگیر این جریانات ساخته بود . آقا سید جواد خامنه ای در جوانی سفری به عتبات و سفر دیگری به مشهد کرد و در همین سفر آخر ، جذب معنویت و صفای علمای مشهد و هم جواری با امام همام موسی الرضا (ع) شدند و تصمیم به اقامت در مشهد گرفتند . وی ابتدا نه ماه و سپس ۹ سال در مشهد ساکن شد و از حضور علمای بزرگی چون " آیت الله آقازاده خراسانی " و " آیت الله حاج آقا حسین قمی " استفاده کردند .

  • پدر گرامی مقام معظم رهبری در سال ۱۳۴۵ قمری برای ادامه تحصیل به نجف اشرف می روند و تا سال ۱۳۵۰ در نجف از درس علمای عظام ، " آیت الله عظمی میرزای نایینی " و " آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی " بهره وافر می برند . پس از این آقا سید جواد به مشهد باز می گردند و تا انتهای عمر پر برکت خود به وظایف دینی و علمی اشتغال می یابند . ایشان در عین برخورداری از مقامات عالی علمی ، وجهه ای مردمی و محبوب داشتند و تا آخر عمر در خانه ای محقر و البته با صفا زندگی کردند . او همواره با رژیم های سلطه ستم شاهی مخالف بود و هرگز حاضر نشد تا قدمی در موافقت و تأیید آنها بردارد . مقام معظم رهبری در توصیف ایشان می فرمایند : " پدرم با هر کاری که رضا خان پهلوی کرده بود ، مخالف بود – از جمله ؛ اتحاد و شکل از لحاظ لباس – و دوست نمی داشت همان لباسی را که رضا خان به زور می گوید ، بپوشد . " 

  • آقا سید جواد ، پس از چند ماه نقاهت و ضعف در سن ۹۲ سالگی به لقاءالله پیوست و پیکرش در دارالفیض حرم مطهر حضرت رضا (ع) دفن گردید . امام خمینی در پیام تسلیت خود ، علم و تقوای آقا سید جواد خامنه ای را مورد تأکید قرار داده اند و بیان فرمودند : جناب حجت الاسلام آقای حاج سید علی خامنه ای رییس جمهور محترم دامت افاضاته! رحلت والد معظم جنابعالی که عمری با علم و تعهد و تقوا به سر بردند ، موجب تأسف گردید. این مصیبت را به جنابعالی و اخوان محترم و خاندان جلیل تسلی گفته ، سلامت و موفقیت آن جناب را از خدای تعالی مسئلت دارم .     والسلام علیکم و رحمة الله     ۲۸ شوال المکرم ۱۴۰۶   روح الله الموسوی الخمینی  (۱۵ تیر ۱۳۶۵) 

  • همسر حاج سید جواد و مادر حضرت آیت الله خامنه ای ، دختر آیت الله سید هاشم میردامادی و نجف آبادی ، از علمای برجسته نجف آباد اصفهان بودند . آیت الله سید هاشم میردامادی متولد ۱۳۰۳ ه ق در نجف اشرف بودند که ایشان سال ۱۲۱۰ ه ش به مشهد رفتند و در سال ۱۳۱۴ به علت سخنرانی تند علیه رضاخان به سمنان تبعید شدند . وی در سال ۱۳۳۹ ش دوباره به مشهد بازگشتند و به تفسیر قرآن در گوهرشاد پرداختند . ایشان در سن ۷۷ سالگی و به علت بیماری فوت کردند و در جوار امام رضا به خاک سپرده شدند . نسبت آیت الله میردامادی با سی واسطه به ابوالحسن محمد دیباج ، فرزند امام صادق (ع) می رسد .

  • مقام معظم رهبری در مورد مادرشان می فرمایند:"‌ پدر و مادرم ، پدر و مادر خیلی خوبی بودند . مادرم یک خانم بسیار فهمیده ، با سواد، کتابخوان ،‌دارای ذوق شعری ،‌حافظ شناس .. با قرآن کاملا آشنا بود ،و صدای خوش هم داشت "‌

 
 

اگر من بخواهم يك توصيه به شما بكنم، آن توصيه اين خواهد بود كه بصيرت خودتان را زياد كنيد؛ بصيرت! بلاهائى كه بر ملتها وارد مي­شود، در بسيارى از موارد بر اثر بى‌بصيرتى است.

(رهبر فرزانه انقلاب)

   مجموعه اشعار و سروده های

آیت الله العظمی سید علی حسینی خامنه ای متخلص به «امین»

--------------------------------------

* در فراق امام زمان (عجل الله تعالی) با عنوان خورشید من بر آی

دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است

جان را هوای از قفس تن پریدن است

از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان

بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است

دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم

باری علاج شکر گریبان دریدن است

شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت

خورشید من برآی که وقت دمیدن است

سوی تو این خلاصه گلزار زندگی

مرغ نگه در آرزوی پر کشیدن است

بگرفت آب و رنگ زفیض حضور تو

هرگل دراین چمن که سزاوار دیدن است

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم

تقدیر قصه دل من ناشنیدن است

آن را که لب به دام هوس گشت آشنا

روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است

--------------------------------------

*شعر مقام معظم رهبری در وصف شلمچه

ز آه سینه سوزان ترانه میسازم

چونی زمایه ی جان این فسانه میسازم

به غم گساری یاران چو شمع میسوزم

برای اشک دمادم بهانه میسازم

پرنسیم به خوناب اشک میشویم

پیامی از دل خونین روانه میسازم

نمی کنم دل از این عرصه ی شقایق فام

کنار لاله رخان آشیانه میسازم

در آستان به خون خفتگان وادی عشق

برون ز عالم اسباب خانه میسازم

چوشمع بر سر هر کشته می گذارم جان

ز یک شراره هزاران زبانه میسازم

ز پاره های دل من شلمچه رنگین است

سخن چو بلبل از آن عاشقانه می سازم

سر و تن و دل و جان را به خاک می فکنم

برای قبر تو چندین نشانه می سازم

کشم به لجه شوریدگی بساط (امین )

کنون که رخت سفر چون کرانه میساز

--------------------------------------

شعر معروف حضرت اما م خمینی و پاسخ مقام معظم رهبری

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم

چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم

فارغ از خودشدم و کوس «انا الحق» بزدم

همچو منصور خریدار سردار شدم

غم دلدار فکنده است به جانم شرری

که به جان آمدم و شهره بازار شدم

درمیخانه گشایید به رویم شب و روز

که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم

جامه زهد و ریا کندم و بر تن کردم

خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم

واعظ شهر که از پند خود آزارم داد

از دم رند می آلوده مددکار شدم

بگذارید که از میکده یادی بکنم

من که با دست بت میکده بیدار شدم

روح الله الموسوی الخمینی (ره)

و جواب معشوق :

تو كه خود خال لبی از چه گرفتار شدی

تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی

تو كه فارق شده بودی ز همه كان و مكان

دار منصور بریدی همه تن دار شدی

عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر

ای كه در قول و عمل شهره بازار شدی

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی

وه كه بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

خرقه پیر خراباتی ما سیره توست

امت از گفته در بار تو هشیار شدی

واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی

دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی

یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم

ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی

--------------------------------------

یک نمونه از اشعار معظم له:

سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم

چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم

در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش

چو آینه خو کرده حیرانی خویشم

یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی

عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم

از شوق شکرخند لبش جان نسپردم

شرمنده جانان زگران جانی خویشم

بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر

افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم

هرچند «امین» بسته دنیا نیم اما

دلبسته یاران خراسانی خویشم

--------------------------------------

پاسخ حمید رضا فاطمی به شعر یاران خراسانی رهبر :

من عاشـق آن رهبــر نورانــی خـویشم

آن دلبــر وارستــه عـرفـانـی خــویشم

عمـری است غمیـنم ز پریشانـی آن یار

هـر چنـد که محزون ز پریشانی خویشم

در دام بـلایت شـده ام سخـت گرفتـار

امـواج بـلای دل طوفــانــی خـویشم

چون نقـش نگـارین تو بر دیـده در افتــد

گمگشتــه این دیـده بـارانــی خـویشم

زان لحظه که مجنون شدم از زلف سیاهت

در کوهم و در دشـت و بیـابـانی خـویشم

از شـوق وصال تو چه ویرانـه شد این دل

چندی است که شاد ازدل ویـرانی خویشم

یک لحظه پشیمان نشدم از غم آن دوست

عمری است که مشغول نگهبـانی خـویشم

دل کنـده ام از عـالـم دنیــایـی و لیکـن

دلـبستــه آن یـار خـراسـانــی خـویشم

تـوفیـق زیـارت بـه جمـالـش نـدهنــدم

این غــم به که گویم غم پنهانـی خـویشم

زان روز که در بنـد نگـاه تـو اسیـرم

افسـرده دیـدارم و زنـدانــی خـویشم

سرباز و نگهبـانـم و هم حامـی جـان از

جـمهـوری اسـلامـی ایـرانــی خـویشـم

من گـرچـه در ایـن دایـره شاعـر نیم امـا

تضمیـن گـر شعریش به نـادانـی خویشم

--------------------------------------

شعری از مقام معظم رهبری با عنوان مناجات ناشنوایان، که برای اولین بار توسط رئیس سازمان بهزیستی در مراسم روز جهانی ناشنوایان قرائت شد.

ما خیل بندگانیم ما را تو می‌شناسی

هر چند بی‌زبانیم، ما را تو می‌شناسی

ویرانه‌ئیم و در دل گنجی ز راز داریم

با آنكه بی‌نشانیم، ما را تو می‌شناسی

با هر كسی نگوئیم راز خموشی خویش

بیگانه با كسانیم ما را تو می‌شناسی

آئینه‌ایم و هر چند لب بسته‌ایم از خلق

بس رازها كه دانیم ما را تو می‌شناسی

از قیل و قال بستند، گوش و زبان ما را

فارغ از این و آنیم ما را تو می‌شناسی

از ظن خویش هر كس، از ما فسانه‌ها گفت

چون نای بی‌زبانیم ما را تو می‌شناسی

در ما صفای طفلی، نفسرد از هیاهو

گلزار بی‌خزانیم ما را تو می‌شناسی

آئینه‌سان برابر گوئیم هر چه گوئیم

یكرو و یك زبانیم ما را تو می‌شناسی

خطّ نگه نویسد حال درون ما را

در چشم خود نهانیم ما را تو می‌شناسی

لب بسته چون حكیمان، سر خوش چو كودكانیم

هم پیر و هم جوانیم ما را تو می‌شناسی

با دُرد و صاف گیتی، گه سرخوش است گه غم

ما دُرد غم كشانیم ما را تو می‌شناسی

از وادی خموشی راهی به نیكروزی است

ما روز به، از آنیم ما را تو می‌شناسی

كس راز غیر، از ما نشنید بس «امینیم»

بهر كسان امانیم ما را تو می‌ شناسی

--------------------------------------

مهر فروزان

از سر جان بهر پيوند كسان برخاستم

چون الف در وصل دلها از ميان برخاستم

واژگون هرچند جام روزيم چون لاله بود

از كنار خان قسمت شادمان برخاستم

بزم هستي را فرض مهرفروزان تو بود

همچو شبنم چهره چون كردي عيان برخاستم

همچو بلبل با گران جانان ندارم الفتي

طوطيان چون لب گشودند از ميان برخاستم

از لگد كوب حوادث عمر ديگر يافتم

چون غبار از زير پاي كاروان برخاستم

طاقت دم سردي دوران ندارم همچو گل

در بهار افكنده رخت و در خزان برخاستم

آزمودم عيش راحت را به كنج دام تو

از سر جولانگه كون و مكان برخاستم

صحبت شوريده حالان مايه شوريدگي است

با امين هر گه نشستم بي امان برخاستم

--------------------------------------

یار جمارانی

عمریست که در بندم و زندانی خویشم

دلبسته راز دل توفانی خویشم

چون زلف شکن در شکن یار

در پیچ و خم غصه پنهانی خویشم

از بخت بدم نیست دگر سوز و گدازی

من سردتر از بخت زمستانی خویشم

مجروحم و دل خسته به پرواز شب تار

در حیرت کوچ از دل ظلمانی خویشم

آرام دل و مطمئنم از سفر خویش

تا در ره آن یار جمارانی خویشم

--------------------------------------

شعری از آیت الله خامنه ای با عنوان بوی گلی ،مشام مرا تازه می کند

حرفی بگوی و از لب خود کام ده مرا

ساقی ! ز پا فتاده شدم ، جام ده مرا

فرسوده، دل ز مشغله جسم و جان ، بیا

بستان زخود ، فراغت ایام ده مرا

رزق مرا ، حواله به نامحرم مکن

از دست خویش ، باده گلفام ده مرا

بوی گلی ، مشام مرا تازه می کند

ای گلعذار ! بوسه به پیغام ده مرا

عمرم برفت و حسرت مستی زدل نرفت

عمری دگر ز معجزه جام ده مرا

ای عشق ! شعله بر دل پُر آرزو بزن

چندی رهایی از هوس فام ده مرا

جانم بگیر و جام می از دست من مگیر

ای مدعی هر آنچه دهی ، نام ده مرا

مرغ دلم به یاد رفیقان به خون تپید

یا رب ! امید رستن از این دام ده مرا

بشکفت غنچه ی دلم ای باد نو بهار

خندان دلی بسان (امین) وام ده مرا

--------------------------------------

شعری از آيت الله سيد علی حسينی خامنه ای با عنوان محراب جمكران

دلم قرار ندارد از فغان ، بی تو

سپندوار ز کف داده ام عنان ، بی تو

ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ

ز جام عیش لبی تر نکرد جان ، بی تو

چون آسمان مه آلوده ام ز تنگدلی

پر است سينه ام از اندوه گران ، بي تو

نسيم صبح نمي آورد ترانه شوق

سر بهار ندارند بلبلان ، بي تو

لب از حكايت شبهاي تار مي بندم

اگر امان دهدم چشم خونفشان ، بي تو

چو شمع كشته ندارم شراره اي به زبان

نمي زند سخنم آتشي به جان ، بي تو

از آن زمان كه فروزان شدم ز پرتو عشق

چو ذرّه ام به تكاپوي جاودان ، بي تو

عقيق صبر به زير زبان تشنه نهم

چو يادم آيد از آن شكّرين دهان ، بي تو

گزاره غم دل را مگر كنم چو «امين»

جدا ز خلق به محراب جمكران ، بي تو

  •  

  •  

  •  

  تقدیم به روی ماه تابش

سفیر خورشید

 

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطرات» ثبت شده است

خاطره‌های خوب از چهارمحال‌وبختیاری از زبان رهبری


«من خاطره‌های خوبی از چهارمحال‌وبختیاری دارم. یک سفر در سالهای دهه‌ی ۶۰ -زمان ریاست جمهوری- رفتم به شهرکرد برای تشجیع و تحریص مردم به حضور در جبهه‌ها؛ این یک سفر استانی بود که استانهای متعدّدی میرفتیم، ازجمله رفتم شهرکرد. خب، همه‌جا مردم اجتماع میکردند و تجاوب(۱) میکردند لکن شهرکرد در ذهن من همین‌طور زنده مانده. هوا هم سرد بود -آنجاها هم سرد است- محلّ سخنرانی ما را گذاشته بودند یک جایی که دو خیابان از آن منشعب میشد. من همین‌طور که نگاه کردم، دیدم تا آنجایی که چشم کار میکند، این مردم در هر دو خیابان با لباسهای محلّی، با پرچمهای گوناگون، با آثار حضور واقعی و قلبی -و نه فقط جسمانی- شرکت دارند و حضور دارند. به‌قدری این حضور بارز بود و انگیزه‌ی مردم آشکار بود که انسان با یک نگاه کردن، خیلی چیزها را میفهمید از این مردم و از این منطقه. من فراموش نمیکنم و این در یادم است. البتّه قبل از آن و بعد از آن هم شهرکرد رفته‌ام و با مردم و با اجتماعات مواجه شده‌ام لکن آن سفر سفر عجیبی بود و تأثیر عجیبی در ذهن بنده باقی گذاشت.

گشاده رویی با مردم و جوانان

 


در زمینه جاذبه هایی که حضرت آیت الله خامنه ای از قبل از انقلاب داشته اند می توان به صحبت نیکو، برخورد خوب، نظم و وقار، مرتب بودن و تمیزی لباس، ادب و احترام به دیگران و گشاده رویی با مردم و جوانان اشاره کرد. جالب این جاست که هیچ کس با این همه صمیمیت جرأت نمی کرد خدای ناکرده در کنار ایشان شوخی زننده ای داشته باشد. 

یکی از روزهایی که آقا در مسجد کرامت اقامه نماز می کردند، به مرحوم کرامت فرمودند: تخته سیاهی را برای تدریس تهیه کنید. استفاده از تخته سیاه در مسجد برای ما خیلی عجیب بود. سپس ساعت خاصی را مقرر فرمودند که جوان ها- دختر و پسر- برای تفسیر قرآن به مسجد بیایند. گاهی دانشجویان دختر را می دیدیم که وقتی می خواستند وارد جلسه آقا شوند، از کیف خود چادرهایشان را در می آوردند و به سر می انداختند و پس از چند جلسه حضور در این کلاس ها، به طور کلی تغییر مسیر می دادند و یک فرد متدین و انقلابی می شدند. 
حاج آقا فتحعلیان (عضو هیأت امناء مسجد کرامت مشهد)

خاطراتی درباره ی رهبری

خدای متعال برای ما رهبرانی  قرار داده که با زندگی ساده خود برای ما الگو بوده اند .یکی از آنان حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) بود  . پس از وی حضرت آیت الله خامنه ای نیز چون اوست . ایشان   می فرمودند که :

« من وقتی ازدواج کردم همسرم از پدرش ، که فرش فروش بوده ، فرشی به عنوان جهیزیه به همراه داشته است که هنوز نیز، با وجود فرسودگی آن ، در منزل ما از آن استفاده می شود و بجز آن ، قالی دیگری در منزل نداریم چند مرتبه اخوالزوجه ها گفته اند که این قالی نخ نما شده و خواسته اند که آن را عوض کند ولی من اجازه نداده ام  . اصلا در طول زندگی خود ، نه قالیچه ای خریده ام و نه فرشی به خانه اضافه کرده ام ، حتی آنها را تبدیل به احسن نیز نکرده ام  . من در طول این دوران یک مرتبه گوشت تازه نخریده ام ، کوپن گوشت سردی که همه مردم از آن استفاده می کردند ما نیز از آ ن استفاده می کردیم ، مگر آنکه گوشت نذری می آوردند سایر مایحتاج زندگی مثل پنیر، نفت و کره نیز به همین صورت تهیه می شود ».

این زندگی رهبر ماست که در بالاترین مقامات این کشور قرار دارد و در طول زندگی خود، زندان، شکنجه ، تبعید و بسیاری گرفتاریهای دیگر را به جان خریده و برای خدمت به اسلام به عنوان فردی شایسته مشغول انجام وظیفه است .

 آیت الله مصباح یزدی ،کتاب مباحثی درباره حوزه، ص :215

 

>>>>...............................................................................


در سال 1350 هجری شمسی که قضیه جشن های 2500ساله شاهنشاهی پیش آمد، ندای امام از نجف اشرف باعث حرکتهایی در حوزه علمیه مشهد گردید و ساواک با اطلاع از این که همه این تحریک ها به محوریت چند نفر انجام می پذیرد که در رأس آنها حضرت آیت الله خامنه ایاست از این رو ایشان را دستگیر و روانه زندان کردبنده نیز به همین دلیل در زندان بودمفردای آن روز حضرت آیت الله خامنه ای که در سلول مجاور من بود، بر اثر نفوذی که در زندانبانان گذاشته بود موفق شده بود از سلول بیرون بیایدایشان وقتی مرا با آن وضع رقت بار دید، فرمود:دیشب تو بودی که ناله می کردی؟ پاسخ دادم بلهادامه دادم با همین وضع خون آلود مجبور شدم نماز صبح را برای این که قضا نشود بجا آورم،آیا نمازم صحیح است؟ آقا فرمودند : بهترین نمازی که شاید در عمرت موفق به خواندن آن شدی همین دو رکعت بوده است. دیشب که ناله های تورا می شنیدم با خود می گفتماین شخص کیست یک لحظه در دلم به جده ام حضرت زهرا )سمتوسل شدم که صاحب این ناله هر که هست از شکنجه خلاصی یابداین سخن و ملاقات چنان در من تأثیر گذاشت که دردهای ناشی از شکنجه را به فراموشی سپردم 

  حجت الاسلام صادقی )مشهد(

 

>>>>...............................................................................


/9 شب بود که متوجه ایستادن یک پیکان شدیمیکی از اهالی فریاد زد برای سلامتی آقا صلوات بفرستید ما که در مغازه حضور داشتیم از روی کنجکاوی بیرون آمدیم متوجه شدیم مقام معظم رهبری از آن ماشین پیاده شدنددور آقا را گرفتیم، ایشان پس از سلام و احوال پرسی تشریف آوردند و در مغازه نشستندآقا پس از گوش دادن به درد دل صاحب مغازه و یکی دو نفر از دوستان فرمودند که ما برای دیدار خانواده شهیدی آمده ایمخداحافظی کردند و تشریف بردند.صاحب مغازه که چندان مذهبی نبود و حتی گاه و بی گاه در مورد آقا حرفهایی می زد، باورش نمی شد که آقا به مغازه ایشان بیایند، بعدها متوجه شدیم آمدن آقا به مغازه ایشان موضوعیتی داشته و این عمل، صاحب مغازه را از رفتار خود پشیمان کرده است و امروز یکی از علاقه مندان واقعی آقا می باشد 

 (ر-  م )از بسیجیان تهران

>>>>...............................................................................


قبل از انقلاب من سیزده ساله بودم که از طرف اداره اوقاف در مسابقات سراسری قرائت قرآن مشهد شرکت کردمدر افتتاحیه مسابقات یکی از داوران از من خواست تا قرآن بخوانم .( من به علت این که جلسات از طرف دستگاه شاهنشاهی بود) نپذیرفتماو اصرار کرد و من باز جواب رد دادمدر کنار من پیرمرد تاجری بود که مرا می شناختبه من گفتجواد چرا نمی روی قرآن بخوانی؟ من گفتم نمی خوانمگفتاگر بروی پنجاه تومان به تو خواهم داد، گفتمنمی روم.گفتاگر بروی صد تومان می دهم، گفتمنمی رومگفت دویست تومان می دهم، گفتم:حتی اگر 500 تومان هم به من بدهی، قرآن نخواهم خواند . بعدها پیرمرد جریان را برای پدرم نقل کرده بود . روزی خدمت حضرت آیت الله خامنه ای بودم همین که آقا مشغول صحبت بودند، یک دفعه صحبتشان را قطع کردند و فرمودند من یک بدهی به جواد آقا دارم و پانصد تومان از جیب خود در آوردند به من دادندمن متعجب ماندم آقا فرمودند خودت هم نمی دانی برای چه به تو بدهکارم!؟ ما همیشه به خاطر قرآن خواندن شما جایزه می دادیم ولی این بار به خاطر قرآن نخواندنت به شما هدیه می دهیمبعدها فهمیدم که جریان فرآن نخواندن مرا پدرم برای ایشان نقل کرده بود

 جواد سادات فاطمی)از قاریان قرآن - مشهد)

>>>>...............................................................................

 


یکی از اسناد ساواک که ارتباط مقام معظم رهبری را با نسل جوان مورد تأکید قرار می دهد، سند شماره9/3003به تاریخ 1/8/1353 است که می نویسد مطهری از این که نماز جماعت سید علی خامنه ای در مشهد (توسط ساواک) تعطیل شده ابراز ناراحتی کرده و گفته است :سید علی خامنه ای از نمونه های ارزنده ای است که برای آینده موجب امیدواری است و در این مدت کوتاه در مشهد کارهای پر ثمری انجام داده که یکی از آن ها جمع کردن جوانان روشنفکر حوزه و دانشگاه است.

 

 سلاله الابرار، ص 88، به نقل ازاسناد ساواک، آرشیووزارت اطلاعات، ش27، به ارزیابی573مرکزاسناد انقلاب اسلامی

>>>>...............................................................................

 


در زمان جنگ، زمانی که آیت الله خامنه ای رئیس جمهور بودند، روزی ایشان در حال ایراد خطبه های نماز جمعه بودند که دشمنان با برنامه ریزی قبلی، بمبی را در محل برگزاری نماز جمعه منفجر کردندبلافاصله بعد از انفجار، معظم له دست را بالا آوردند و خطبه ها را ادامه دادند.طمأنینه و آرامش ایشان، نشان از آن داشت که این صحنه، هیچ تأثیری در شکستن روحیه بلند آقا نداشته استمردم نیز با متانت و صبر، فوراً نظم جلسه را برقرار کردند و خطبه های نماز جمعه ایشان، همچنان ادامه یافت، گویا هیچ حادثه ای رخ نداده بود، در صورتی که در آن لحظه، عده ای شهید و بدن هایشان قطعه قطعه شده بود و مردم نظاره گر پیکرهای تکه تکه شده آن ها بودندآن صحنه، از صحنه های به یادماندنی و جاویدان انقلاب اسلامی است

حجت الاسلام والمسلمین محمدی عراقی (تهران)

>>>>...............................................................................

 


در ملاقاتی که موسیقی دانان و خواننده ها با مقام معظم رهبری داشتند، ایشان مفصّل در مورد انواع موسیقی، ابعاد موسیقی، شکل ها و ردیف های آوازی صحبت کردندآقای دکتر لاریجانی تعریف می کردزمانی که سخنرانی تمام شد، تمام صاحب نظرانی که حضور داشتند حتی اشخاصی که خود صاحب سبک می باشند از اطلاعات وسیع ایشان، متحیّر مانده بودند                

 

حجت الاسلام پاینده )از اساتید دانشگاه(

>>>>...............................................................................

 


 

 

یکی از وزرا انواع و اقسام سنگ های گران قیمت کشور را در نمای وزارتخانه اش به کار برده بود.من او را خواستم و به او گفتمشما چرا این کار را کردی؟ او گفتمسافران خارجی وقتی به وزارتخانه می آیند و سنگ ها جلو چشمشان قرار می گیرد، باعث جذب مشتری می شود!گفتمشما را به خدا آیا این منطق قابل قبول است؟این همه خرج کنیم برای اینکه مشتری پیدا کنیم؟شما می توانید در سالن اصلی وزارتخانه انواع و اقسام سنگ هایتان را به شکل خیلی بدیع و زیبا به نمایش بگذارید، هر مهمانی که آمد، به عنوان ادای احترام، او را به آن جا ببرید تا سنگ ها را تماشا کند، هم تماشا و هم جذب مشتری استاین کارها بهانه ای است برای تجمل سازی و اصلاً مناسب نیست.

 رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای

>>>>...............................................................................


 


یکی از مسئولان نظامی دستور تصرف مکانی را صادر کرده بودگرچه حق با او بود، اما شیوه اقدام قانونی نبودسازمان قضایی نیروهای مسلح گزارش حادثه را تنظیم و خدمت مقام معظم رهبری ارسال کردایشان در زیر آن گزارش، مرقوم فرمودندبا متخلف برخورد کنید ولو پسر من باشد             

 

 . حجت الاسلام نیازی

 

>>>>...............................................................................

 

 

آخرین سفر خارجی مقام معظم رهبری در دوران ریاست جمهوری، سفر به کشور چین بودقبل از نشستن هواپیما در فرودگاه پکن، خبر دادند که رهبر چین به شدت مریض است و امکان ملاقات او با حضرت آیت الله خامنه ای وجود ندارد.آیت الله خامنه ای نیز تصمیم گرفتند متقابلاً یکی دو ملاقات تنظیم شده را لغو کنند، چون ملاقات با رهبر چین بسیار مهم بود و می بایست انجام پذیردنزدیک ساعت 6عصر، وقت ملاقات با نخست وزیر چین بود و آقا فرمودندمن به این ملاقات نمی رومبرای من به عنوان یک سفیر، این خبر بسیار تلخ بودنگران بودم که چه اتفاقی رخ خواهد دادما موضوع را به اطلاع چینی ها رساندیم.ساعت مقرر فرا رسیدهمه افراد آماده مذاکره بودندخبرنگارها ایستاده بودند، اما از ورود هیأت ایرانی خبری نشدخبرنگارها مخابره کردند که در رابطه ایران و چین مشکل جدی ایجاد شده استمدتی گذشت، ساعت6/5 عصر، نخست وزیر چین از محل کنگره خلق به محل اقامت  رئیس جمهور ایران آمد واز همان دور، با صدای بلند گفتکوچکتر به دیدار بزگتر آمده استبعد وارد اتاق شدحدود یک ربع با آقا صحبت کرد و گفتما نهایت احترام به مهمان را، به خصوص شخصیتی مثل جناب عالی، وظیفه خود می دانیممشکل بیماری رهبر چین جدی است و پزشکان ایشان را ممنوع الملاقات کرده اندبا این حال، ما موضوع ملاقات را بررسی می کنیم تا حل شودبا توجه به وعده نخست وزیر چین، آیت الله خامنه ای پذیرفتند که در جلسه شرکت کنند و با یک ساعت تأخیر در کنگره حاضر شدند و مذاکره انجام شدروز بعد به آقا گفته شدبا توجه به نامساعد بودن حال رهبر چین، فقط ده دقیقه ملاقات صورت بگیرد که ملاقات در بیست دقیقه انجام شد  

  دکتر علاءالدین بروجردی

>>>>...............................................................................

 


سال 1374 خانمی با کودک خردسالش به مطب من مراجعه کردهر دوی آنان بیماری سل داشتند .ناراحتی خانم به قدری بود که از حلقوم او خون بیرون می آمد آن ها را معاینه کردم و برایشان نسخه ای نوشتمچون نسخه را به دست آن خانم دادم، با کمال ناامیدی اظهار داشتنسخه قبلی شما را هم دارم من یک بار دیگر هم به شما مراجعه کرده ام و به علت ناتوانی مالی، قدرت تهیه دارو را ندارم ! وی در ادامه ابراز داشت من چهار فرزند دارم که همگی - به جز یک دختر ده ساله همین بیماری را دارند، همسرم نیز فلج و خانه نشین است و تنها نان آور خانه همان دختر ده ساله است که با قالی بافی مبلغ اندکی به دست می آورد و این مقدار، تنها هزینه خرید نان ماستمن بعد از شنیدن درد دل این خانم به او گفتمموضوع را با دوستانم در میان می گذارم تا چاره ای بیندیشیم و مشکل شما را حل کنیم . آن خانم از مطب من خارج شد و من هم چنان در فکر چاره جویی بودمپس از مدتی دیدم دوباره به من مراجعه کرداما این بار با دفعه قبل خیلی تفاوت داشت و از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید . با شادی تمام به من گفتدیگر نیازی به تلاش شما نیست علت را پرسیدم، در جوابم گفت:وقتی که به منزل رسیدم هیأتی به خانه ما آمدند و وضعیت ما را بررسی کردندقرار شد همه ما را برای درمان به بیمارستان ببرندگفتماین هیأت از سوی چه کسی آمده بودند؟ گفت : از سوی مقام معظم رهبری ! گفتم : چگونه از موضوع باخبر شده بودند؟ گفت : وقتی که مقام معظم رهبری به قم تشریف آوردند، من ماجرای زندگیم را طی نامه ای خدمت ایشان توضیح دادم . نامه من به دست مسئولین امر سپرده شد . تمامی نامه ها را بررسی کردند، نامه افراد اورژانسی در اولویت قرار گرفت و من نیز چون چنین وضعی داشتم، مورد لطف آقا قرار گرفتم. 

 دکتر وحیدی (از پزشکان قم)

>>>>...............................................................................

 


 

یک روز که در منزل مقام معظم رهبری در خدمت ایشان بودم بحث ما قدری به طول انجامید و نزدیک مغرب شدپس از اقامه نماز در محضر ایشان، معظم له رو به من کردند و فرمودندآقا رحیمشام را مهمان ما باشیدبنده در عین حال که این را توفیقی می دانستم، خدمتشان عرض کردماسباب زحمت می شودمقام معظم رهبری فرمودندنهبمانید هر چه هست با هم می خوریموقتی سفره را پهن کردند و شام را آوردند، دیدم غذای ایشان و خانواده شان چیزی جز املت ساده نیستمن نیز بر آن سفره مهمان بودم و مقداری از همان غذای ساده را خوردم.

سردار سرلشکر رحیم صفوی (فرمانده کل سپاه)

 

>>>>...............................................................................

 


چند روز پس از خواستگاری خانواده بزرگوار حضرت آیت الله خامنه ای از دختر بنده، خدمت مقام معظم رهبری رسیدمایشان فرمودندآقای دکتر!  اگر خدا بخواهد با هم خویشاوند می شویم .عرض کردم چطور؟ فرمودندآقا مجتبی و دختر خانم شما ظاهراً یکدیگر را پسندیده اند و در گفتگو به نتیجه رسیده اندحالا نظر شما چیست؟ عرض کردمآقا اختیار ما هم دست شماستآقا فرمودندشما و همسرتان استاد دانشگاه هستید و زندگی شما با زندگی ما متفاوت استتمام زندگی ما غیر از کتاب هایم، یک وانت لوازم کهنه استخانه ما هم دو اتاق اندرونی دارد و یک اتاق بیرونی که مسئولان می آیند و با من دیدار می کنندمن پولی برای خرید خانه ندارمخانه ای اجاره کرده ایم که قرار است، در یک طبقه آن آقا مصطفی و در طبقه دیگر آقامجتبی زندگی کنندما زندگی معمولی داریم و شما زندگی خوبی دارید، مثل ما زندگی نکرده ایدآیا دختر شما حاضر است با این وجود زندگی کند؟زیبایی و دقت سخن رهبر معظم انقلاب برای من بسیار جالب بودموضوع را به دخترم گفتم و او با روی باز استقبال کرد       

 

غلامعلی حداد عادل )نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی)

>>>>...............................................................................


وظیفه خود می دانم این مهم را به مردم مسلمان و انقلابی ایران بگویم که من از وضع منزل حضرت آیت الله خامنه ای مطلع هستمدر خانه مقام معظم رهبری هرگز بیش از یک نوع غذا بر سر سفره نیستخانواده ایشان روی موکت زندگی می کنندروزی به منزل ایشان رفتم، یک فرش مندرس و پوسیده زیر پاهایم پهن بود که من از زبری و خشنی آن فرشکه ظاهراًجهیزیه همسر ایشان بوداذیت می شدم از آنجا بر خاستم و به موکت پناه بردم

حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی )ره)

 

>>>>...............................................................................

 


یک روز سه چهار نفر با یک ماشین آمدند و گفتندحاج آقاخودت را آماده کن که مهمان عزیزی داریاز آنان پرسیدمچه کسی قرار است بیاید؟ پاسخ شنیدمرهبر معظم انقلابوقتی آقا وارد منزل شدند، شوق دیدار، مرا بهت زده کرده بودآقا مرا در آغوش کشیدند و صورتم را بوسیدند، بنده نیز دست ایشان را بوسیدمآقا داخل اتاق شدند و روی زمین نشستندابتدا احوال پرسی کردند و از مشکلات سؤال نمودند سپس فرمودند: ‹‹ عکس شهدایتان را بیاورید››.عکس ها را برای حضرت آقا آوردمایشان تک تک عکس ها را بوسیدند و آنان را روبروی خود گذاشتند و فرمودند:‹‹ این شهدا اگر نبودند، ماهم نبودیمما هر چه داریم از این شهدا داریم ››.حدود نیم ساعت در محضر آقا بودیم، وقتی خواستند تشریف ببرند رو به من کردند و فرمودند: ‹‹اجازه می خواهیم برویم››. من گفتمآقااجازه ما هم دست شماستناگهان متوجه شدم که از ایشان پذیرایی نکرده ایمدیدار ایشان آنقدر ما را شوکه کرده بود که یادمان رفته بود، آقا مهمان ما هستندبا خجالت از ایشان عذرخواهی کردم، اما ایشان پس از لبخندی زیبا فرمودند: ‹‹ چه  اشکالی دارد؟         

                                                                                     

 آقای مجید شجاعی پور(پدر سه شهید) 

 

>>>>...............................................................................

 


 

در یکی از سفرهای مقام معظم رهبری به استان مازندران ، آقا وارد منطقه محرومی به نام :

<< ارس ما خوست << شدندمعظم له وقتی برای بازدید به مدرسه ای وارد می شوند، مشاهده می کنند که تمام میز و صند لی ها نو است آقا احتمال می دهند این کارها تشریفاتی است و برای ورود معظم له این کارها انجام گرفته استمقام معظم رهبری با تیزبینی و ذکاوتی که دارند از بچه ها سؤال کردند که به من بگویید این میز و صند لی ها را چه زمانی برای شما آورده اندیکی از بچه های کلاس جواب دادآقا همین دیروز این ها را آورده اندآقا نگاه عتاب آلودی به آن مسؤول انداختند و فرمودندضرورت ندارد به خاطر مسؤولینی که خودشان نسبت به مشکلات واقفند، بخواهید صحنه سازی کنید.

 

سردار باقر زادهمسؤول کمیته جستجوی مفقودین  {تهران}

 

>>>>...............................................................................


یکی از دوستان می گفتیک روز که مقام معظم رهبری به کوه های اطراف تهران رفته بودند با دختر و پسری دانشجو، بر خورد می کنند که به لحاظ ظاهری وضع مناسبی نداشتند و تصور می کردند که آقا دستور دستگیری آنها را خواهد داد، ولی بر خلاف تصورآن دو، مقام معظم رهبری با آن ها احوال پرسی کردند و از شغل و فامیل بودن آن ها سؤال کردند، پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت که ما دوست هستیم،

 آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آن دو صحبت کردند و بعد هم فرمودندبد نیست صیغه محرمیتی در میان شما بر قرار شود و شما با هم ازدواج کنید و به آن ها پیشنهاد دادند که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیایید، من آمادگی دارم که شخصأ عقد شما را بخوانمآن دو خداحافظی کردند و طبق قرار همراه خانواده خود، محضر آقا رسیدند.

 آقا عقد آن ها را جاری کردند و با بر خورد کریمانه مقام عظیم الشأن ولایت، این دو جوان تغییر مسیر دادند و آن دختر غیر محجبه، به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو به یک جوان مذهبی مبدل شدند 

 آقای محمد امین نژاد(از کارمندان صدا و سیما- تهران)

>>>>...............................................................................


یکی از طلاب خارجی نقل می کرد که وقتی وارد ایران شدم، ویزا نداشتم و حتی از داشتن حداقل امکانات محروم بودمبعد از مدتها سعی و تلاش، چون جایی برای ماندن نداشتم از ماندن در حجره دوستان خجالت می کشیدم، مجبور شدم مدتی را در مسجد جمکران اقامت گزینمچند روزی که آنجا ماندم، به امام زمان (عج) توسل پیدا کردمهمان شب در عالم رؤیا دیدم کسی به من فرمودفردا شب مقام معظم رهبری به جمکران خواهند آمد، مشکل خودت را بنویس و تقدیم ایشان کن.

من از خواب بیدار شدم، نامه ای نوشتم و منتظر ماندمفردا شب در نیمه های شب دیدم مقام معظم رهبری با چند نفر وارد مسجد جمکران شدند و من با تعجب به خاطر رؤیای صادقانه نمی دانستم چه کنمجلوتر رفتم و نامه ای که در دست داشتم خدمت مقام معظم رهبری تقدیم کردم و طولی نکشید وقتی که به مرکز جهانی رجوع کردم به من گفتندجواب نامه شما رسیده و شما پذیرش شده اید و به این صورت مشکل بنده با عنایت مقام معظم رهبری حل شد

حجت الاسلام حسین جلالی

>>>>...............................................................................


حضرت آیت الله خامنه ای دامت برکاته در زمان ریاست جمهوری به یکی از کشور های اسلامی رفتند و ما به عنوان همراه در خدمت ایشان بودیمحضرت آیت الله خامنه ای به رئیس جمهور آن جا فرمودندبدهی ما را نمی دهید؟!

 او در جواب گفتقرآن می فرمایدفَنَظِره الِی میسره، به آدم بدهکار مهلت بدهیدآقا با مزاح فرمودندتا این جا را قبول دارم ولی به شرط این که قسمت دوم آیه شریفه را نخوانید که اگر بدهکار توانایی پرداخت ندارد به او ببخشد، ان تصدَقوا خیر لکم...

حجت الاسلام و المسلمین قرائتی ( تهران)

>>>>...............................................................................


در دیداری که مقام معظم رهبری از جانبازان شهر مقدس قم داشتند، از اولین نفری که مقابل در مستقر بود شروع به معانقه و روبوسی نمودندهر یک از آنان دست خلف صالح حضرت امام ( ره ) را می بوسیدند و بر صورت و چشمان خود می مالیدندگاهی گریه می کردند و دست به گردن معظم له می انداختنداز آنجا که برخی از عزیزان جانباز روی چرخهای خود نشسته بودند، ایشان به حالت خمیده باقی می ماندندو صحبتهای آنان را گوش می دادندیکی از جانبازان عرض کردآقا من تقاضا دارم که انگشترتان را یادگاری به من بدهیدمقام معظم رهبری بلافاصله انگشتر خود را در آوردند و به ایشان دادندجانباز دیگری عبای رهبر را برای تبرک درخواست کرد.معظم له عبای خود را برداشتند و به آن جانباز عطا فرمودندجانباز ویلچری دیگری عرض کردآقا من می خواهم برای نجات از فشار قبر پیراهن شما را همراه کفنم داشته باشممقام معظم رهبری به حالت مزاح فرمودنداینجا که نمی شود پیراهن را از تن درآوردوقتی به محل اسقرارم رفتم، آن را برای شما خواهم فرستاددیدار طولانی و صمیمانه جانبازان که تمام شد، آقا به محل اقامت خود بازگشتند و پیراهن را توسط بنده برای آن جانباز فرستادنداین در حالی بود که جمعیت جانبازان از مدرسه فیضیه متفرق نشده بودند             

حجت الاسلام و المسلمین ذالنوری فرمانده تیپ مستقل 83 امام صادق)(ع )

>>>>...............................................................................


یک روز مهمان مقام معظم رهبری بودمفرزند ایشان آقا مصطفی نیز نشسته بود کهسفره گسترده شد،آیت الله خامنه ای به وی نگاهی کرد و فرمودشما به منزل برویدمن خدمت ایشان عرض کردماجازه بفرمایید آقازاده هم باشند، من از وی درخواست کرده ام که باهم باشیم. 

آقا فرمودنداین غذا از بیت المال است، شما هم مهمان بیت المال هستیدبرای بچه ها جایز نیست که بر سر این سفره بنشینندایشان به منزل بروند و از غذای خانه میل کنند. من در آن لحظه فهمیدم که خداوند چرا این همه عزت به حضرت آقا عطا فرموده است.

حضرت آیت الله جوادی آملی  

>>>>.................................................................................


در دوران ریاست جمهوری حضرت آیت الله خامنه ای، روزی ایشان برای دیدار خانواده های شهدا به منطقه مجیدیه تهران تشریف بردندپس از دیدار با چند خانواده شهید، پرسیدندآیا باز خانواده شهیدی در این محله وجود دارد؟ دوستان گفتندتنها یک خانواده مسیحی باقی مانده است-که فرزندشان درجنگ ایران و عراق شهید شده استآیا به خانه آن ها هم تشریف می برید؟ مقام عظیم الشأن ولایت جواب مثبت دادند.

هنگامی که خبر را به اهل خانه دادند، از فرط خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند.خانمهاسراسیمه برای حفظ حجاب به دنبال پوششی رفتندحضرت آیت الله خامنه ای به منزل آن خانواده مسیحی واردشدند و به گرمی با آنان برخورد کردنددر زمان پذیرایی نیز-  طبق فتوای اجتهادی خود که مسیحیان و اهل کتاب را پاک می داننداز میوه هایی که برای ایشان آورده بودند تناول کردند وبه دیگران نیز با اشاره فرمودندشما نیز میل کنید تا آنان بدانند که ما آن ها را از خودمان می دانیم .

حجت الاسلام و المسلمین موسوی کاشانی(از اعضای بیتتهران)

>>>>.......................................................................................

در لیبی، خیمه ای بر پا کرده بودند که ارتفاع در ورودی آن خیمه کوتاه بود و به ناچار هرکس می خواست وارد بشود، باید خم می شداز طرفی داخل خیمه، روبروی در، عکس قذاّفی بود، یعنی هر کس وارد میشد ناخواسته در مقابل عکس قذّافی سر خم می کردحضرت آیت الله خامنه ای وقتی میخواستند وارد خیمه شوند، به قهقرا (پشت) وارد می شوند تا در مقابل عکس قذّافی سر خم نکنند.

آیتالله خزعلی   

 >>>>...............................................................................


یکی از دوستان نقل می کردمقام معظم رهبری در مسیر برگشت از ارس ماخوست ( یکی از روستاهای کوهستانی و محروم در جنوب شهرستان ساری ) چند زن روستایی را دیدند که هیزم تهیه کرده بر پشت خود بسته اند وبا مشقتی هیزم ها را حمل می کردندمعظم له وقتی با این صحنه مواجه شدند دستور دادند ماشین متوقف شوداز ماشین پایین آمدند مقداری با آنها صحبت کردند و از مشکلات آنان سؤالاتی کردند و در آخر هم دستور فرمودند به هر کدام از آنها مبلغی را به عنوان هدیه پرداخت نمایند                               .

سردار باقر زاده (مسئول کمیته جستجوی مفقودین)

>>>>.................................................................................


یک وقت بدون اطلاع وارد محله ای برای دیدن خانواده شهیدی شدیم، دیدیم محله پر از جمعیت است و برای ورود مقام معظم رهبری، گاو و گوسفند آماده کرده اندآقا با دیدن صحنه ناراحت شدند و فرمودندمگر من نگفتم مزاحم مردم نشوید و دیدار من بدون اطلاع قبلی باشدما عرض کردیمآقا، از دفتر اطلاع نداده اندبالاخره آقا وارد منزل پدر شهید شدند و فرمودندبگو ببینم چه کسی آمدن مرا به شما اطلاع داده است، آیا از دفتر اطلاع داده اند؟

پدر شهید عرض کردنه آقا، من دیشب حاج آقا روح الله را در  خواب دیدمپسرم علی رضا نیز در کنار امام ( ره) نشسته بودامام (ره) رو به من کردند و فرمودندفلانی، فردا شب مهمان عزیزی داری، از مهمانت پذیرایی کنگفتممهمان من کیست؟ فرمودندرهبر مهمان شماست، با تعجب گفتم رهبر می خواهد به خانه ما بیاید؟پسرم گفت : بله بابا، رهبر می خواهد به خانه ما بیاید از ایشان پذیرایی کنید.

 

 حجت الاسلام احدی از اساتید حوزه علمیه قم(

 >>>>............................................................................


دختر 17 ساله ای از تهران، بنام ) زینب - ن) نامه ای به مقام معظّم رهبری می نویسد و در آن می آوردروز قدس، در میان خطبه های شما مردی  بلند شد، مثل این که نامه ای داشت، ولی شما چقدر تلخ او را در انظار هزاران نفر شکستید.

مقام معظّم رهبری برای روشن شدن ذهن آن نوجوان، چنین می نویسد:

  دختر عزیزم ! از تذکر شما خرسند و متشکرم و امیدوارم خداوند همه ما را ببخشد و از خطاهای کوچک و بزرگ ما ـ که کم هم نیستند ـ در گذرد.

من در باب آنچه شما یاد آوری کرده اید، هیچ دفاعی نمی کنمگاهی گوینده از تلخی لحن خود به قدرشنونده آگاه نمی شود، در این موارد همه باید از خداوند متعال بخواهند که گوینده را متوجه و اصلاح کند و اگر ممکن شود به او تذکّر دهند . توفیق شما را از خداوند متعال مسئلت می نمایم .

مهندس مقدم ( از اعضای بیت  - تهران)

>>>>.......................................................................................

 


روزی در خدمت مقام معظم رهبری بودم که فرمودندمن در زمان جنگ، همیشه با لباس نظامی در جبهه ها حاضر می شدماما تردید داشتم که آیا مصلحت همین است که من لباس نظامی را بپوشم یا با همان لباس روحانی در جبهه ها حضور پیداکنم؟! یک روز پنجشنبه که از جبهه به منظور شرکت در نماز جمعه به تهران آمدم برای دادن گزارش مستقیماً از فرودگاه به جماران رفتم، امام ( ره) در پشت پنجره ایستاده بودندمن مشغول باز کردن بند پوتین ها شدم و این کار مدتی طول کشید . حضرت امام ( ره) همچنان ایستاده بودند و با لبخندی ، به دقت مرا نگاه می کردند . چون وارد اتاق شدم و دست امام را بوسیدم، ایشان دستی به شانه من زدند و فرمودند : زمانی پوشیدن لباس سربازی در عرف ما خلاف مروت بود، ولی الآن می بینم برازنده ماست ! با این کلام دلربای امام ، تردید از دلم بیرون رفت و همیشه از پوشیدن لباس نظامی لذّت می بردم!

 

حجت الاسلام والمسلمین ذوالنوری :  فرمانده تیپ مستقل 83  

 

>>>>........................................................................................


روزی در حسینیه جماران منبر رفتم و خاطراتی از زندگی مقام معظم رهبری بیان کردمبعد از سخنرانی، شخصی که خود را پزشک معرفی می کرد به من مراجعه کرد و گفتاجازه بدهید من هم یک خاطره برای شما بگویمروزی در مطب بیمارستان نشسته بودم، بیماران را ویزیت می کردم که خانم بسیار محجبه ای به همراه فرزندش به عنوان بیمار به من مراجعه کردند.پس از معاینه، قیافه فرزند مرا به فکر فرو برد، چون به مقام معظم رهبری شباهت فراوانی داشت.

 از مادر آن نوجوان سؤال کردم که آیا شما با آیت الله خامنه ای نسبتی دارید؟ گفتبله، من همسر  ایشان هستمتعجب وجودم را فراگرفت، به خانم مقام معظم رهبری عرض کردم:  مگر شما پزشک خصوصی ندارید؟

ایشان گفتند خیر، آقا چنین کاری را اجازه نمی دهند و می گویند شما باید مانند سایر مردم، به بیمارستان مراجعه کنید .  زمانی که رفتندمن دیگر نتوانستم به کارم ادامه بدهمسرم را روی میز گذاشتم و بسیار گریه کردممن این خاطره را از زبان آن پزشک شنیدمتمام مشخصات وی را به یاد دارم، اما با این حال از عالم بزگواری هم پرسیدم، ایشان نیز موضوع را تأیید فرمودند.

 

حجت الاسلام والمسلمین آقای احدی (یکی از اساتید حوزه علمیه قم)

                                                    

 

>>>>..............................................................................................................................

سال 1372، برادر این جانب در یکی از میادین شهر یزد، منکری را مشاهده می کند و مرتکبین خلاف را نهی از منکر می کندجوانان خلافکار به شدت او را کتک می زنندایشان راهی بیمارستان می شود و ضاربین هم فرار می کنندمسئولین شهر نیز هیچگونه واکنشی نشان نمی دهند، شاید دو روز از این قضیه می گذشت که یک دفعه عده ای از مسئولین برای ملاقات به بیمارستان آمدند و همه همت خود را صرف پیدا کردن ضاربین کردندبعد ها متوجه شدیم، جریان کتک خوردن برادرم در روزنامه جمهوری اسلامی درج شده بود و مقام معظم رهبری هنگام مطالعه روزنامه ها به این خبر که می رسند، دور آن خط می کشند و از مسئولین می خواهند که سریع پیگیری شود. در نتیجه ضاربین دستگیر می شوند و این اقدام زمینه ساز یک راهپیمایی در حمایت از ارزش های اسلامی در شهر یزد می شود.

حجت الاسلام والمسلمین آقای علی ابوترابی(عضوهیئت علمی مؤسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی) ره قم

>>>>........................................................................................................

خانم بی نظیر بوتو که خدمت مقام عظیم الشأن ولایت آمده بود، ما نسبت به حجاب ایشان ایراد گرفتیم وحتی چادری برایشان پیدا کردیم و ایشان چادر به سر خدمت آقا رسیدآقا از همان اول در مقام نصیحت بر آمدند و فرمودند: دخترم، تو فرزند اسلام هستی، تو فرزند امیرالمؤمنینی، تو فرزند اهل بیتی، تو فرزند قرآنی، تو مسلمانی، تو شیعه هستی. همین طور آقا ادامه دادند و کاری کردند که خانم بی نظیر بوتو شروع به گریه و زاری کرد و در حالی که گریه می کرد، می گفتیک خواهش دارم و آن این که روز قیامت مرا شفاعت کنید

.آقا بلافاصله فرمودندشفاعت مخصوص محمد و آل محمد(صاست. بهترین شفاعت در این دنیا این است که شما مشی و مرامتان را با اهل بیت هماهنگ کنیداز زیشعار و عقیده (خودتان که مسلمانید، دست بر ندارید و از لباس دین خارج نشوید.                                             

  

حجت الاسلام والمسلمین موسوی کاشانی (از اعضای بیتتهران)    

 

>>>>........................................................................................................ـ

 

یک روز در حالی که از کنار مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله و سلم )می گذشتم بسیار تحت تأثیر قرائت امام جماعت مسجدالنبی قرار گرفتم...

 

   در آن لحظه، جوانی را دیدم، که به من گفتچیزی فکر شما را به خود مشغول کرده است؟ گفتمآری، ترتیل زیبای امام جماعتایشان گفتیک روز بعد از نماز پیش امام جماعت مسجد رفتم.همین مطلب را عنوان کردم و از وی درخواست کردم در صورت امکان نوار کاست محتوی ترتیل خودش را به من بدهد.

ایشان از من پرسید اهل کجایی؟ گفتمایراناو گفتترتیل امام جمعه تهران ( سید علی خامنه ای ) به مراتب از ترتیل من بهتر است

 

حجت الاسلام  جلال

 

>>>>........................................................................................................


برای عقد دخترم خدمت مقام معظّم رهبری رسیدیم . قبل از عقد، مقام معظّم رهبری زوجین را به لطافت و زیبایی نصیحت کردند . بعد ازخواندن عقد، پدر داماد به آقا عرض کرد : اجازه می دهید داماد مدحی درباره امام عصر ( عجل الله بخواند؟   آقا استقبال کردند . داماد چند دقیقه ای درباره امام زمان ( عجل الله ) مداحی کرد و آقا او را تحسین فرمودندآقای لاریجانی( ریاست محترم صدا و سیما ) که در آنجا حضور داشت، رو به داماد کرد و به شوخی گفت : با صدای خوبی که داری ، باید شما را دعوت کنیم تا در صدا و سیما بخوانی در این لحظه مقام معظّم رهبری با قیافه ای جدی به آقای لاریجانی فرمودند : طلبه های ما را از دست ما نگیر . سپس رو به داماد کردند و فرمودند : عزیزم خوب درس بخوان . مبادا این حرف ها مسیرت را عوض کند و به جای درس دنبال این کارها  برویاین نکته برای من خیلی  جالب بود که گاهی یک شوخی ممکن است مسیر شخصی را عوض کند .....

حجت الاسلام والمسلمین دکتر آقا تهرانی :‌ عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) قم

>>>>‌...............................................................................................

قرار بود مقام معظم رهبری در ساعت مشخص به منزل یکی از علما تشریف بیاورندپانزده دقیقه از وقت مقرر گذشت و آقا بعد از یک ربع تأخیر تشریف آوردندآن شخص با کنایه به آقا گفتندشما چند دقیقه ای تأخیر داشتیدآقا فرمودند : بله ما به دیدن خانواده شهدا که می رویم،  معمولاً  اگر در یک کوچه چند خانواده شهید باشد، به همه   آن ها سر می زنم، در کوچه ای که ما رفته بودیم، از قبل گفته بودند دو خانواده شهید حضور دارند، بعد معلوم شد خانواده شهید دیگری نیز حضور دارند، تأخیر ما به این علت بوداین آقا باز درک نکرد و گفتاین کارها برای جذب قلوب بد نیست یعنی شما این کار را برای جذب قلوب می کنیدمقام معظم رهبری با یک حالت جدی فرمودند: شما اسمش را هر چه می خواهید بگذارید، ولی آقای فلانی بدانید اگر این خانواده شهدا نبودند، اگر این خون های پاک نبود، این عمامه بر سر بنده و جنابعالی نبود.

حجت الاسلام والمسلمین آقای موسوی کاشانی  : از اعضای بیتتهران

>>>>‌...............................................................................................


وقتی در ایرانشهر سیل آمد، خانه های بسیاری از مردم خراب شدما از طریق کرمان برای کمک رسانی به ایرانشهر رفتیموقتی به آن جا رسیدیم پرسیدیممسئولیت کارها را چه کسی به عهده دارد؟ گفتندآن سیدی که داخل سیل استنزدیکتر رفتم، سید رشیدی  (آیت الله خامنه ای ) را  دیدم که یک کیسه آرد به دوش گرفته، پاچه های شلوارش را بالا زده است تا آب نگیرد و به کسانی که دچار سیل شده اند کمک می کند . پس از سلام و احوال پرسی، به او گفتم:چه چیز نیاز است؟ فرمودندهمه چیز نیاز است، ولی الآن کمک های نقدی بهتر استسریع به رفسنجان آمدیم و در مساجد پول جمع کرده، به ایرانشهر برگشته و خدمت حضرت آیت الله خامنه ای رسیدیمایشان فرمودندالآن وقت خوبی است، آقایان همه جمع هستند، خوب است ببینیم با این پول چه کار کنیم تا بیشترین استفاده را برای سیل زده ها داشته باشدهر کس پیشنهادی داد، در پایان ایشان فرمودندبه نظر می رسد برای هریک از خانواده های سیل زده یک گوسفند پاکستانی که شیر فراوان می دهد و زاد و ولدش زیاد است بخریم تا بتوانند از پوست، گوشت، شیر و زاد و ولدشان استفاده کننداین کار ارزشمندی بود که آن موقع برای سیل زده ها انجام شد...

حجت الاسلام والمسلمین شیخ عباس پور محمدی  (قم)

>>>>‌............................................................................................


)آقای سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان می گفت : یک دفعه به همراه شورای حزب الله لبنان محضر مقام معظم رهبری بودیماوج سختی و تنگنایی ما بود و خیلی به حزب الله سخت می گذشتکنفرانس شرم الشیخ هم صورت گرفته بود، همه توطئه ها شده بود که حزب الله را نابود کنند.

 موقعی که ما با رهبر معظم جهان اسلام دیدار داشتیم، ایشان به ما امید داد و فرمود :شما پیروز می شوید، این چیزها زیاد مهم نیست . سپس اضافه کردند : من در اداره امور کشور بعضی وقتها حل مسائل برایم دشوار می شود و دیگر هیچ راهی پیدا نمی شود . به دوستان و اعوان و انصار می گویم که آماده شوید به جمکران برویم . راه قم را پیش می گیریم و راهی مسجد جمکران می شویم . بعد از راز و نیاز با آقا، من احساس می کنم همانجا دستی از غیب مرا راهنمایی می کند و من در آنجا به تصمیمی می رسم ومشکل بدین صورت حل می شود و همان تصمیم را عملی می کنم.

 

             حجت السلام والمسلمین کعبیعضو مجلس خبرگان رهبری

 

................................................................................................<<<<

 

بعد از اقامه نماز ظهر به جماعت، معظم له برای ناهار و استراحت تشریف می برند و دوباره ساعت بعد از ظهر کارشان را شروع می کننداین برنامه کاری تا نماز مغرب ادامه داردنماز مغرب را هم به جماعت می خوانندیکی از توفیقات ایشان این است که همه نمازهایشان را به جماعت می خوانند، حتی نماز صبح را در خانه به جماعت اقامه می کنند.

حضرت آیت الله خامنه ای بین نماز مغرب و عشا حدود نیم ساعت تا سه ربع در سکوت محض به تفکر و تأمل می نشینند، حتی اگر پشت سر ایشان وزرا  و شخصیت های کشوری و لشکری هم نشسته باشند.

 


 

در زمینه جاذبه هایی که حضرت آیت الله خامنه ای از قبل از انقلاب داشته اند می توان به صحبت نیکو، برخورد خوب، نظم و وقار، مرتب بودن و تمیزی لباس، ادب و احترام به دیگران و گشادهرویی با مردم و جوانان اشاره کرد. جالب این جاست که هیچ کس با این همه صمیمیت جرأت نمی کرد خدای ناکرده در کنار ایشان شوخی زننده ای داشته باشد.

یکی از روزهایی که آقا در مسجد کرامت اقامه نماز می کردند، به مرحوم کرامت فرمودندتخته سیاهی را برای تدریس تهیه کنیداستفاده از تخته سیاه در مسجد برای ما خیلی عجیب بود.سپس ساعت خاصی را مقرر فرمودند که جوان هادختر و پسربرای تفسیر قرآن به مسجد بیایندگاهی دانشجویان دختر را می دیدیم که وقتی می خواستند وارد جلسه آقا شوند، از کیف خود چادرهایشان را در می آوردند و به سر می انداختند و پس از چند جلسه حضور در این کلاس ها، به طور کلی تغییر مسیر می دادند و یک فرد متدین و انقلابی می شدند.

 

حاج آقا فتحعلیان : عضو هیأت امناء مسجد کرامت مشهد

 

>>>........................................................................................

 

 بعـد اخلاقی     : ارتباط عاطفی با خانواده شهدا

 

در دیداری که مقام معظم رهبری در مشهد با خانواده های شهدا داشتند، یک روز از خانواده ای دلجویی می کردند که چهار فرزندشان شهید شده بودمقام معظم رهبری بعد از اینکه عکس شهیدان را برایشان آوردند، اسامی همه اعضای خانواده را سؤال فرمودندبعد از معارفه، آقا اسم افراد را با اسم کوچک صدا می زدند و هدایایی به آن ها می دادنددر پایان، هدیه ای نیز به پدر و مادر شهید تقدیم نمودنددر این بین،یکی از برادران این شهدای بزرگوار که جانباز بود آمد و پس از دست بوسیاز روی شوقشروع به گریه کرد.  مقام معظم رهبری از او دلجویی کردندپدر شهید گفتآقا برای همسر ایشان دعا کنید، چون بیمار است و دکترها پول کلانی برای مداوایش خواسته اند .  مقام معظم رهبری فرمودندهیچ ناراحتی ندارد ان شاءالله مشکلش حل خواهد شد.   (فردای آن روز همسر این برادر به دستور ولی امر مسلمین در بیمارستان بستری  و تحت معالجه قرار  گرفت ) در پایان دیدار مجدداً آقا افراد خانواده را به اسم صدا می زدند و به آن ها شیرینی می دادند و به دست مبارکشان شیرینی در دهان بچه ها می گذاشتند. 

 

آقای مجتبی سادات فاطمی ـ  از مشهد

 

>>>....................................................................................* ..